• En

  • En
  • بازدید مجازی از کلینیک تخصصی مهرانه

خرچنگ هم حریف مهر مادری بیمار مبتلا به سرطان نشد

خرچنگ هم حریف مهر مادری بیمار مبتلا به سرطان نشد

خرچنگ هم حریف مهر مادری بیمار مبتلا به سرطان نشد

خرچنگ هم حریف مهر مادری بیمار مبتلا به سرطان نشد

مادرانه‌

سهیلا، بیمار مبتلا به سرطان زنجانی با وجود محدودیت مالی و بیماری همسر، برای بودن در کنار فرزندانش در مقابل سرطان گردن کج نکرد تا بتواند عاشقانه به آنان عشق بورزد.
همه دلنوشته هایی که در وصف مادر نوشته شده اند از زیبایی و دلنشینی بسیار زیادی برخوردارند و به گونه ایی به توصیف مهربانی های مادر پرداخته اند، مادر بی شک یکی از فرشتگان زمین می باشد که از همان ابتدا به مدت ۹ ماه ما را در دل خود می پروراند . مادر پس از به دنیا آمدن فرزندش ، با مهر و محبت خود کودک را بزرگ کرده و از چیزی برای فرزند خود کم نمی گذارد . "سهیلا" بیمار مبتلا به سرطان هم یکی از همین مادرهاست که برای تماشای زندگی فرزندانش و بودن در کنار آنان در مقابل سرطان رخ به رخ ایستاده است تا مبادا در نبودش قند در دل دلبندهایش آب شود.

در ادامه گفت‌وگوی صمیمی‌مان با این مادر را می‌خوانید؛

*سلام خودتون رو معرفی می‌کنید؟
سلام، سهیلا هستم، 33 ساله و دارای 2 فرزند 18 و 9 ساله 
*چطور متوجه بیماری تون شدید؟
من هیچ آشنایی حتی در حد ابتدایی از سرطان سینه نداشتم، نیمه نخست سال 94 علائمی در بدنم داشتم ولی به حساسیت‌های فصلی و غذایی ربطش می‌دادم، البته در آن سال‌ به پزشک عمومی مراجعه کردم و او گفت که مشکوک به سرطانم و باید برای انجام ماموگرافی و سونوگرافی خود را آماده کنم.

*نتیجه ماموگرافی و سونوگرافی تون چی شد؟
اون موقع انجامش ندادم!

*چرا؟ از سرطان ترسیدید؟
هزینه انجام این آزمایشات در سال 94 برایم حدود 600 هزار تومان آب می‌خورد، این مبلغ برای من پول زیادی بود همین موضوع سبب شد تا از درمانم صرف نظر کنم! 

*بیماری تون عود نکرد؟
نمی دانم اسمش را چه بگذارم، اسفند همان سال به دنبال خونریزی از ناحیه سینه به درمانگاه محل زندگی‌مان مراجعه کردم، پزشک زنان پس از معاینه گفت برای انجام سونوگرافی و ماموگرافی و آزمایشات نگران هزینه نباشم. او پس از هماهنگی با کادر خیر، به من گفت که 15 فروردین 95 به همکارانش در بیمارستان آیت الله موسوی زنجان مراجعه کنم. 
پس از مشخص شدن نتایج آزمایشاتم، پزشک جراحم گفت که باید سریعا تحت عمل جراحی قرار بگیرم. او گفت 26 فروردین عمل میکنی یا نه؟ بهت زده بودم نمی دانستم چه بر سرم آمده، فقط به دکتر گفتم می خواهم بروم خانه...حالم خیلی بد بود دیگر نایی نداشتم در حیاط بیمارستان نشستم و با دوستم که در همسایگی‌مان زندگی می کرد، تماس گرفتم، به او گفتم بیا باهم حرف بزنیم!

*جراحی کردید؟
بله ولی درست 40 روز پس از جراحی و برداشته شدن تومور سرطانی، پزشک با نگاه به نتیجه پاتولوژی گفت که باز هم باید خودم را برای جراحی آماده کنم، این بار قرار بود نصف سینه ام برداشته شود، پزشک با مشاهده وضعیت روحی ام گفت که نگران نباشم چرا که با برداشتن بخشی از سینه ام بهبودی ام حاصل می شود...

*از نتیجه پاتولوژی بعد از جراحی دومتان بگویید؟
باورتان نمی شود نتایج پاتولوژی که پس از جراحی دومم انجام داده بودم هم خوب نبود...پزشکم گفت این بار باید کل سینه ات حذف شود. این بار پزشک گفت نمونه هایت را به تهران ببر، همراه با مادر، عموم، زن عمو به منزل خواهرم در کرج رفتیم، اقدامات مربوط به درمان و آزمایشاتم را در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران انجام دادم، گفته بودند 2 ماهه جواب آزمایشاتم طول می کشد اما به لطف خدا و وضعیت اضطراری که داشتم نتیجه در عرض 20 روز به زنجان ارسال شد.پزشکم در زنجان با بررسی نتایج نمونه برداری ام گفت خودت را برای عمل سوم آماده کن.

*یعنی 3 بار عمل جراحی طی چه مدت؟
در عرض 5 ماه 3 عمل جراحی انجام دادم.

*این بار چکار کردی؟
 چاره ای نداشتم خودم را برای رفتن به زیر تیغ جراحی آماده کردم.

*وضعیت روحی‌ات چطور بود؟
بعد از جراحی سوم و برداشته شدن باند، حالم بد شد! بر سر جراحم فریاد زدم که تو با من چه کردی! برای درمانم پیشت آمده بودم ولی الان زشت شده ام!

* ولی سلامتی‌ات مهم تر بود! درسته؟
بله اتفاقا پزشکم با دیدن شرایطم گفت: ملاک تو برای زندگی ات چیست؟ گفتم بچه هایم
گفت: حاضری بیمار باشی و بچه هایت هر روز با دیدنت آب شوند؟ گفتم نه! آنان دنیای من اند! بهانه ام برای زنده ماندنم هستند!
دکترم راست می گفت من نباید در مقابل سرطان گردنم را کج می کردم! تصور بی‌مادر شدن دختر و پسرم برایم سخت تر از بیماری ام بود. تصمیم گرفتم زندگی کنم.
البته من برای زنده ماندنم و حال خوش این روزهایم را مدیون مهرانه هستم، خانم بازرگان، مددکار خیر مهرانه طی مدت درمانم و حتی پس از آن به من دلگرمی داد، محبت های خیرین مهرانه ای فراموش نشدنیست. بدون تعارف با بالا بودن هزینه های درمان و داروی بیماری سرطان من و خانواده ام پولی برای ادامه درمانم نداشتیم. مهرانه باعث شد که زندگی ام را نبازم.

*امیدوارم همیشه در کنار خانواده تان لحظات خوشی را سپری کنید!
آمین... ممنون از شما

"روابط عمومی انجمن مهرانه"

آخرین اخبار